میروی کار مریضی در مرا اسان کنی
درد بی درمان این بیچاره را درمان کنی
من به زنجیرش کشیدم تا نیازارد تو را
امدی امدی زنجیر بگشودی تا عصیان کند
در تنم عمری به خاری کوچه کوچه بند بند
در قفس گون دلم ازادو سرگردان کنی
حیف اینک لایق چنگال هایش دست توست
دست نامردی که خنجر ها زده تا دعوی ایمان کنی
بگذریم افسوس عصیان گر رهاست
دور شو باید برای خویش فکری برای دفع این حرمان کنی