نیامدم که بگویی چقدر حقیر شدم
ودر کنار دختر و کبریت ها فقیر شدم
نیامدم که مرا غرق خویش کنی
و صفحه های مرا ریش ریش کنی
نیامدم که مرا به وعدههای دروغین بلور کنی
و یا صدای در هم این سنگ را صبور کنی
نیامدم که مرا سایهو برت سازی
و یا شبیه شاخگلی زیور سرت سازی
من آمدم که بگویم غربها جمعه
تو می توانی از تمام خاطره هایم عبور کنی